عطار (غزلیات)/دلی کز عشق جانان جان ندارد
ظاهر
دلی کز عشق جانان جان ندارد | توان گفتن که او ایمان ندارد | |||||
درین میدان که یارد گشت یکدم | که کس مردی یک جولان ندارد | |||||
شگرفی باید از گنج دو عالم | که جان یک لحظه بیجانان ندارد | |||||
به آسانی منه در کوی او پای | که رهرو راه را آسان ندارد | |||||
چه عشق است این که خود نقصان نگیرد | چه درد است این که خود درمان ندارد | |||||
دلم در درد عشق او چنان است | که دل بی درد عشقش جان ندارد | |||||
مرو در راه او گر ناتوانی | که دور است این ره و پایان ندارد | |||||
اگر قوت نداری دور ازین راه | که کوی عاشقان پیشان ندارد | |||||
برو عطار دم درکش که جانان | همه عمرت چنین حیران ندارد |