عطار (غزلیات)/پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد
ظاهر
پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد | خط به دین برزد و سر بر خط کفار نهاد | |||||
خرقه آتش زد و در حلقهی دین بر سر جمع | خرقهی سوخته در حلقهی زنار نهاد | |||||
در بن دیر مغان در بر مشتی اوباش | سر فرو برد و سر اندر پی این کار نهاد | |||||
درد خمار بنوشید و دل از دست بداد | میخوران نعرهزنان روی به بازار نهاد | |||||
گفتم ای پیر چه بود این که تو کردی آخر | گفت کین داغ مرا بر دل و جان یار نهاد | |||||
من چه کردم چو چنین خواست چنین باید بود | گلم آن است که او در ره من خار نهاد | |||||
باز گفتم که اناالحق زدهای سر در باز | گفت آری زدهام روی سوی دار نهاد | |||||
دل چو بشناخت که عطار درین راه بسوخت | از پی پیر قدم در پی عطار نهاد |