عطار (غزلیات)/الصلا ای دل اگر در عشق او اقرار داری
ظاهر
الصلا ای دل اگر در عشق او اقرار داری | الحذر گر ذرهای در عشق او انکار داری | |||||
کی توانی دید روی گل که همچون خار گشتی | گر زمانی خلوتی داری میان خار داری | |||||
تا تو از توی و توی خود برون آیی بهکلی | عمر بگذشت و تو در هر توی عمری کار داری | |||||
همچو پروانه سر افشان گر وصال شمع خواهی | همچو خرقه سر درافکن گر سر اسرار داری | |||||
در گذر از کعبه و خمار گر تو مرد عشقی | زانکه تو ره ماورای کعبه و خمار داری | |||||
در درون صومعه معیار داری هیچ نبود | در خرابات آی تا حاصل کنی معیار داری | |||||
گرچه اندر صومعه از رهبران خرقه پوشی | لیکن اندر میکده زین گمرهی زنار داری | |||||
تا قدم در زهد داری احولی در غیر بینی | غیر بینی میکنی اکنون سر اغیار داری | |||||
دل همی بیند که در هر ذرهای رویی است او را | در نگر ای کوردل گر دیدهی دیدار داری | |||||
ماهرویا من ندارم در دو عالم جز تو کس را | تو چو من در هر حوالی عاشق بسیار داری | |||||
عاشقان چون ذره بسیارند و تو چون آفتابی | میتوانی گر به لطفی جمله را تیمار داری | |||||
دل به نسیه دادم از دست و ز پای افتادم از غم | نقد صد جان یابم اگر یک دم سر عطار داری |