عطار (غزلیات)/گر نبودی در جهان امکان گفت
ظاهر
گر نبودی در جهان امکان گفت | کی توانستی گل معنی شکفت | |||||
جان ما را تا به حق شد چشم باز | بس که گفت و بس گل معنی که رفت | |||||
بی قراری پیشه کرد و روز و شب | یک نفس ننشست و یک ساعت نخفت | |||||
بس گهر کز قعر دریای ضمیر | بر سر آورد و به خون دل بسفت | |||||
پاکرو داند که در اسرار عشق | بهتر از ما راهبر نتوان گرفت | |||||
آنچه ما دیدیم در عالم که دید | وآنچه ما گفتیم در عالم که گفت | |||||
آنچه بعد از ما بگویند آن ماست | زانکه راز گفت نیست از ما نهفت | |||||
تربیت ما را ز جان مصطفاست | لاجرم خود را نمییابیم جفت | |||||
تا تویی عطار زیر بار عشق | گردنان را زیر بار توست سفت | |||||
صورت جان است شعرت لاجرم | عقل را نظم تو میآید شگفت |