عطار (غزلیات)/نشستی در دل من چونت جویم
ظاهر
نشستی در دل من چونت جویم | دلم خون شد مگر در خونت جویم | |||||
تو با من در درون جان نشسته | من از هر دو جهان بیرونت جویم | |||||
چو فردا گم نخواهی بود جاوید | پس آن بهتر بود کاکنونت جویم | |||||
مرا گویی چو گم گردی مرا جوی | چو بی چونی تو آخر چونت جویم | |||||
چو راهت را نه سر پیداست نه پای | نه سر نه پای چون گردونت جویم | |||||
یقین دانم که در دستم کم آیی | اگرچه هر زمان افزونت جویم | |||||
چو در دستم نمیآیی ز یک وجه | از آن هر روز دیگرگونت جویم | |||||
چو هر دم میکنی صد رنگ ظاهر | سزد گر همچو بوقلمونت جویم | |||||
نیایی ذرهای در دست هرگز | اگر هر دم به صد افسونت جویم | |||||
نمیرم تا ابد گر درد خود را | مفرح از لب میگونت جویم | |||||
چو دریا گشت چشم من ز شوقت | چگونه لل مکنونت جویم | |||||
شکر ریز فریدم می نباید | شکر از خندهی موزونت جویم |