عطار (غزلیات)/ای لبت ختم کرده دلبندی
ظاهر
ای لبت ختم کرده دلبندی | بنده بودن تو را خداوندی | |||||
آفتاب سپهر رویت را | بر گرفته ز ره به فرزندی | |||||
دیدهام آب زندگانی تو | من بمیرم ز آرزومندی | |||||
در غم آب زندگانی تو | گر بمیرم به درد نپسندی | |||||
تا به زلفت دراز کردم دست | همچو زلفت به پای افکندی | |||||
چون به زلف تو دست بگشادیم | چون به موییم در فروبندی | |||||
قلعهی آسمان به یک سر موی | بگشایی به حکم دلبندی | |||||
عاشقان چون سپر بیفکندند | زره زلف چند پیوندی | |||||
چون کرشمه کنی به نرگس مست | گم شود عقل را خردمندی | |||||
تا به آزادی آمدی در کار | سرو را بن ز بیخ بر کندی | |||||
بوسهای بی جگر بده آخر | چند عطار را جگر بندی |