عطار (غزلیات)/جانا دلم ببردی در قعر جان نشستی
ظاهر
جانا دلم ببردی در قعر جان نشستی | من بر کنار رفتم تو در میان نشستی | |||||
گر جان ز من ربودی الحمدلله ای جان | چون تو بجای جانم بر جای جان نشستی | |||||
گرچه تو را نبینم بی تو جهان نبینم | یعنی تو نور چشمی در چشم از آن نشستی | |||||
چون خواستی که عاشق در خون دل بگردد | در خون دل نشاندی در لامکان نشستی | |||||
من چون به خون نگردم از شوق تو چو تنها | در زیر خدر عزت چندان نهان نشستی | |||||
گفتی مرا چو جویی در جان خویش یابی | چون جویمت که در جان بس بی نشان نشستی | |||||
برخاست ز امتحانت یکبارگی دل من | من خود کیم که با من در امتحان نشستی | |||||
تا من تو را بدیدم دیگر جهان ندیدم | گم شد جهان ز چشمم تا در جهان نشستی | |||||
عطار عاشق از تو زین بیش صبر نکند | نبود روا که چندین بی عاشقان نشستی |