عطار (غزلیات)/نه به کویم گذرت میافتد
ظاهر
نه به کویم گذرت میافتد | نه برویم نظرت میافتد | |||||
آفتابی که جهان روشن ازوست | ذرهی خاک درت میافتد | |||||
در طلسمات عجب موی شکاف | زلف زیر و زبرت میافتد | |||||
در جگردوزی و جان سوزی سخت | چشم پر شور و شرت میافتد | |||||
در غمت بسته کمر بر هیچی | دل من چون کمرت میافتد | |||||
آب گرمم به دهن میآید | چشم چون بر شکرت میافتد | |||||
شکری از تو طمع میدارم | به بیندیش اگرت میافتد | |||||
شکرت بیخطری نی و دلم | به خطا در خطرت میافتد | |||||
بیشتر میل تو جانا به جفاست | یا جفا بیشترت میافتد | |||||
گر جفایی کنی و گر نکنی | نه به قصد است درت میافتد | |||||
دل عطار ازین بیش مسوز | که ازین بد بترت میافتد |