عطار (غزلیات)/چه مقصود ار چه بسیاری دویدیم
ظاهر
چه مقصود ار چه بسیاری دویدیم | که از مقصود خود بویی ندیدیم | |||||
بسی زاری و دلتنگی نمودیم | بسی خواری و بی برگی کشیدیم | |||||
بسی در گفتگوی دوست بودیم | بسی در جستجویش ره بریدیم | |||||
گهی سجاده و محراب جستیم | گهی رندی و قلاشی گزیدیم | |||||
به هر ره کان کسی گیرد گرفتیم | به هر پر کان کسی پرد پریدیم | |||||
چو عشق او جهان بفروخت بر ما | به جان و دل غم عشقش خریدیم | |||||
مگر معشوق ما با ماست زیرا | ز نور حضرت او ناپدیدیم | |||||
به دست ما به جز باد هوا نیست | که چون بادی به عالم بر وزیدیم | |||||
درین حیرت همی بودیم عمری | درین محنت به خون بر میتپیدیم | |||||
کنون رفتیم و عمر ما به سر شد | کنون این ره به پایان آوریدیم | |||||
دریغا کز سگ کویش نشانی | ندیدیم ار چه بسیاری دویدیم | |||||
بسی بر بوی او بودیم و بویی | به ما نرسید و ما از غم رسیدیم | |||||
چو مقصودی نبود از هرچه گفتیم | میان خاک تاریک آرمیدیم | |||||
کنون عطار را بدرود کردیم | کنون امید ازین عالم بریدیم |