عطار (غزلیات)/آنها که در حقیقت اسرار میروند
ظاهر
آنها که در حقیقت اسرار میروند | سرگشته همچو نقطهی پرگار میروند | |||||
هم در کنار عرش سرافراز میشوند | هم در میان بحر نگونسار میروند | |||||
هم در سلوک گام به تدریج مینهند | هم در طریق عشق به هنجار میروند | |||||
راهی که آفتاب به صد قرن آن برفت | ایشان به حکم وقت به یکبار میروند | |||||
گر میرسند سخت سزاوار میرسند | ور میروند سخت سزاوار میروند | |||||
در جوش و در خروش از آنند روز و شب | کز تنگنای پردهی پندار میروند | |||||
از زیر پرده فارغ و آزاد میشوند | گرچه به پرده باز گرفتار میروند | |||||
هرچند مطلقند ز کونین و عالمین | در مطلقی گرفتهی اسرار میروند | |||||
بار گران عادت و رسم اوفکندهاند | وآزاد همچو سرو سبکبار میروند | |||||
چون نیست محرمی که بگویند سر خویش | سر در درون کشیده چو طومار میروند | |||||
چون سیر بی نهایت و چون عمر اندک است | در اندکی هر آینه بسیار میروند | |||||
تا روی که بود که به بینند روی دوست | روی پر اشک و روی به دیوار میروند | |||||
بی وصف گشتهاند ز هستی و نیستی | تا لاجرم نه مست و نه هشیار میروند | |||||
از ذات و از صفات چنان بی صفت شدند | کز خود نه گم شده نه پدیدار میروند | |||||
از مشک این حدیث مگر بوی بردهاند | بر بوی آن به کلبه عطار میروند |