عطار (غزلیات)/اگر درمان کنم امکان ندارد
ظاهر
اگر درمان کنم امکان ندارد | که درد عشق تو درمان ندارد | |||||
ز بحر عشق تو موجی نخیزد | که در هر قطره صد طوفان ندارد | |||||
غمت را پاکبازی میبباید | که صد جان بخشد و یک جان ندارد | |||||
به حسن رای خویش اندیشه کردم | به حسن روی تو امکان ندارد | |||||
فروگیرد جهان خورشید رویت | اگر زلف تواش پنهان ندارد | |||||
فلک گر صوفییی پیروزهپوش است | ولی این هست او را کان ندارد | |||||
اگرچه در جهان خورشید رویش | به زیبایی خود تاوان ندارد | |||||
چو نتواند که چون روی تو باشد | بگو تا خویش سرگردان ندارد | |||||
چو طوطی خط تو بر دهانت | کسی بر نقطه صد برهان ندارد | |||||
سر زلف تو چون گیرم که بی تو | غمم چون زلف تو پایان ندارد | |||||
لبت خونم چرا ریزد به دندان | اگر بر من به خون دندان ندارد | |||||
فرید امروز خوش خوانتر ز خطت | خطی سرسبز در دیوان ندارد |