عطار (غزلیات)/گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم
ظاهر
گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم | شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم | |||||
سایهای بودم از اول بر زمین افتاده خوار | راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم | |||||
زآمدن بس بی نشانم وز شدن بس بی خبر | گوئیا یکدم برآمد کامدم من یا شدم | |||||
میمپرس از من سخن زیرا که چون پروانهای | در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم | |||||
در ره عشقش چو دانش باید و بی دانشی | لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم | |||||
چون همه تن دیده میبایست بود و کور گشت | این عجایب بین که چون بینا و نابینا شدم | |||||
خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی | تا کجاست آنجا که من سرگشتهدل آنجا شدم | |||||
چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان | من ز تاثیر دل او بی دل و شیدا شدم |