عطار (غزلیات)/عشق را بیخویشتن باید شدن
ظاهر
عشق را بیخویشتن باید شدن | نفس خود را راهزن باید شدن | |||||
بت بود در راه او هرچه آن نه اوست | در ره او بتشکن باید شدن | |||||
زلف جانان را شکن بیش از حد است | کافر یک یک شکن باید شدن | |||||
تو بدو نزدیک نزدیکی ولیک | دور دور از خویشتن باید شدن | |||||
در نگنجد ما و من در راه او | در رهش بی ما و من باید شدن | |||||
دوست چون هرگز نیاید در وطن | عاشقان را بی وطن باید شدن | |||||
در ره او بر امید وصل او | خاک راه تن به تن باید شدن | |||||
همچو لاله غرقه در خون جگر | زنده در زیر کفن باید شدن | |||||
در ره او چون دویی را راه نیست | با یکی در پیرهن باید شدن | |||||
پس چو عطار اندر آفاق جهان | پاکباز انجمن باید شدن |