عطار (غزلیات)/تو بلندی عظیم و من پستم
ظاهر
تو بلندی عظیم و من پستم | چکنم تا به تو رسد دستم | |||||
تا که سر زیر پای تو ننهم | نرسم بر چنان که خود هستم | |||||
تا چنین هستیی حجابم بود | آن ز من بود رخت بربستم | |||||
چون ز هستی خویش نیست شدم | لاجرم یا نه نیست یا هستم | |||||
گرچه وصل تو نیست یک نفسم | اشتیاق تو هست پیوستم | |||||
خود تو دانی کز اشتیاق تو بود | در دو عالم به هرچه پیوستم | |||||
دوش عشقت درآمد از در دل | من ز غیرت ز پای ننشستم | |||||
گفت بنشین و جام و جم در ده | تا ز جام جمت کنی مستم | |||||
گفتمش جام جام به دستم بود | طفل بودم ز جهل بشکستم | |||||
گفت اگر جام جم شکست تورا | دیگری به از آنت بفرستم | |||||
سخت درمانده بودم و عاجز | چون شنیدم من این سخن رستم | |||||
آفتابی برآمد از جانم | من ز هر دو جهان برون جستم | |||||
از بلندی که جان من بر شد | عرش و کرسی به جمله شد پستم | |||||
چون شوم من ورای هر دو جهان | ماه و ماهی فتاد در شستم | |||||
عمر عطار شد هزاران قرن | چند گویی ز پنجه و شستم |