عطار (غزلیات)/صبح از پرده به در میآید
ظاهر
صبح از پرده به در میآید | اثر آه سحر میآید | |||||
یا کسی مشک ختن میبیزد | یا نسیم گل تر میآید | |||||
خیز ای ساقی و میده به صبوح | که حریف چو شکر میآید | |||||
پسری کز خط سبزش چو قلم | دل عشاق به سر میآید | |||||
ای پسر می ده و می نوش که عمر | به سر تو که به سر میآید | |||||
عمرت این یکدم حالی است تو را | کیست ضامن که دگر میآید | |||||
تویی و یکدم و آگاه نهای | کز دگر دم چه خبر میآید | |||||
لیک دانی تو که بی صد غم نیست | هر دمی کان ز تو بر میآید | |||||
سنگ بر بام فلک زن به صبوح | که فلک بر تو به در میآید | |||||
داد بستان ز جهانی که درو | بهتر خلق بتر میآید | |||||
در جهانی که همه بینمکی است | قسم عطار جگر میآید |