عطار (غزلیات)/مست شدم تا به خرابات دوش
ظاهر
مست شدم تا به خرابات دوش | نعرهزنان رقصکنان دردنوش | |||||
جوش دلم چون به سر خم رسید | زآتش جوش دلم آمد به جوش | |||||
پیر خرابات چو بانگم شنید | گفت درآی ای پسر خرقهپوش | |||||
گفتمش ای پیر چه دانی مرا | گفت ز خود هیچ مگو شو خموش | |||||
مذهب رندان خرابات گیر | خرقه و سجاده بیفکن ز دوش | |||||
کم زن و قلاش و قلندر بباش | در صف اوباش برآور خروش | |||||
صافی زهاد به خواری بریز | دردی عشاق به شادی بنوش | |||||
صورت تشبیه برون بر ز چشم | پنبهی پندار برآور ز گوش | |||||
تو تو نهای چند نشینی به خود | پردهی تو بردر و با خود بکوش | |||||
قعر دلت عالم بیمنتهاست | رخت سوی عالم دل بر بهوش | |||||
گوهر عطار به صد جان بخر | چند بود پیش تو گوهر فروش |