عطار (غزلیات)/درج لعلت دلگشای مردم است
ظاهر
درج لعلت دلگشای مردم است | عکس ماهت رهنمای انجم است | |||||
مردم چشم تو با من کژ چو باخت | راستی نه مردمی نه مردم است | |||||
روی تو در زلف همچون عقربت | تا بدیدم چون قمر در کژدم است | |||||
برنیارد خورد کس از روی تو | زانکه زلفت همچو عقرب کژدم است | |||||
روی چون ماهت بهشتی دیگر است | لیک زلف تو درخت گندم است | |||||
ایدل آنکس را که میجویی به جان | از تو دور و با تو هم در طارم است | |||||
پر ز خورشید است آفاق جهان | لیک او بر آسمان چارم است | |||||
جملهی جانها مثال قطرههاست | عالم عشقش مثال قلزم است | |||||
قطره را در بحر ریزی بحر از آن | نه نشان نعل و نه نقش سم است | |||||
هیچ کس اندر دو عالم جان ندید | زانکه جاویدان درو جانها گم است | |||||
گم شود در ذرهای اندوه عشق | گر ز مشرق تا به مغرب جم جم است | |||||
همچو مستان غلغلی دربستهای | مست گشتی می هنوز اندر خم است | |||||
گم شو از خود دست از مستی بدار | زانکه ره باریکتر زابریشم است | |||||
این ره آنجا مر کسی را میدهند | کز تواضع خارپشتش قاقم است | |||||
هیزم عطار عود است از سخن | وز عمل در بند چوبی هیزم است |