عطار (غزلیات)/درد من هیچ دوا نپذیرد
ظاهر
درد من هیچ دوا نپذیرد | زانکه حسن تو فنا نپذیرد | |||||
گر من از عشق رخت توبه کنم | هرگز آن توبه خدا نپذیرد | |||||
از لطافت که رخت را دیدم | نقش تو دیدهی ما نپذیرد | |||||
نتوانم که تو را بینم از آنک | چشم خفاش ضیا نپذیرد | |||||
گرچه زلف تو دل ما میخواست | سر گرفته است عطا نپذیرد | |||||
ما بدادیم دل اما چه کنیم | اگر آن زلف دوتا نپذیرد | |||||
هرچه پیش تو کشم لعل لبت | از من بی سر و پا نپذیرد | |||||
میکشم پیشکش لعل تو جان | این قدر تحفه چرا نپذیرد | |||||
در ره عشق تو جان میبازم | زانکه جان بی تو بها نپذیرد | |||||
چه دغا میدهی آخر در جان | جان عزیز است دغا نپذیرد | |||||
گر بگویم که چه دیدم از تو | هیچکس گفت گدا نپذیرد | |||||
ور نگویم، ز غمت کشته شوم | کشته دانی که دوا نپذیرد | |||||
تو مرا کشتی و خلقیت گواه | کس ز قول تو گوا نپذیرد | |||||
خستگی دل عطار از تو | مرهمی به ز وفا نپذیرد |