عطار (غزلیات)/چون شراب عشق در دل کار کرد
ظاهر
چون شراب عشق در دل کار کرد | دل ز مستی بیخودی بسیار کرد | |||||
شورشی اندر نهاد دل فتاد | دل در آن شورش هوای یار کرد | |||||
جامهی دریوزه بر آتش نهاد | خرقهی پیروزه را زنار کرد | |||||
هم ز فقر خویشتن بیزار شد | هم ز زهد خویش استغفار کرد | |||||
نیکوییهایی که در اسلام یافت | بر سر جمع مغان ایثار کرد | |||||
از پی یک قطره درد درد دوست | روی اندر گوشهی خمار کرد | |||||
چون ببست از هر دو عالم دیده را | در میان بیخودی دیدار کرد | |||||
هستی خود زیر پای آورد پست | وز بلندی دست در اسرار کرد | |||||
آنچه یافت از یاری عطار یافت | وآنچه کرد از همت عطار کرد |