عطار (غزلیات)/سرو چون قد خرامان تو نیست
ظاهر
سرو چون قد خرامان تو نیست | لعل چون پستهی خندان تو نیست | |||||
نیست یک کس که به لب آمده جان | زآرزوی لب و دندان تو نیست | |||||
هیچ جمعیت اگر یافت کسی | از جز آن زلف پریشان تو نیست | |||||
مرده آن دل که به صد جان نه به یک | زندهی چشمهی حیوان تو نیست | |||||
غرقه باد آنکه به صد سوختگی | تشنهی چاه زنخدان تو نیست | |||||
به ز جان عاشق دیدار تو را | سپر ناوک مژگان تو نیست | |||||
چشم یک عاقل و هشیار ندید | که چو من واله و حیران تو نیست | |||||
می وصلم ده آخر که مرا | بیش ازین طاقت هجران تو نیست | |||||
ای دل سوخته در درد بسوز | زانکه جز درد تو درمان تو نیست | |||||
چند باشی تو از آن خود از آنک | تا تو آن خودی او آن تو نیست | |||||
گر بدو نیست رهت جان درباز | زحمت جان تو جز جان تو نیست | |||||
که کشد درد دلت ای عطار | شرح آن لایق دیوان تو نیست |