عطار (غزلیات)/در رهت حیران شدم ای جان من
ظاهر
در رهت حیران شدم ای جان من | بی سر و سامان شدم ای جان من | |||||
چون ندیدم از تو گردی پس چرا | در تو سرگردان شدم ای جان من | |||||
در فروغ آفتاب روی تو | ذرهی حیران شدم ای جان من | |||||
در هوای روی تو جان بر میان | از میان جان شدم ای جان من | |||||
خویش را چون خام تو دیدم ز شرم | با دلی بریان شدم ای جان من | |||||
تا تو را جان و دل خود خواندهام | بی دل و بی جان شدم ای جان من | |||||
چون سر زلف توام از بن بکند | بی سر و بن زان شدم ای جان من | |||||
من بمیرم تا چرا با درد تو | از پی درمان شدم ای جان من | |||||
چون رخت پیدا شد از بی طاقتی | در کفن پنهان شدم ای جان من | |||||
بر امید آنکه بر من بگذری | با زمین یکسان شدم ای جان من | |||||
خاک شد عطار و من بر درد او | ابر خون افشان شدم ای جان من |