عطار (غزلیات)/ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم
ظاهر
ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم | نام بلی چون بریم چون همه مست آمدیم | |||||
پیش ز ما جان ما خورد شراب الست | ما همه زان یک شراب مست الست آمدیم | |||||
خاک بد آدم که دوست جرعه بدان خاک ریخت | ما همه زان جرعهی دوست به دست آمدیم | |||||
ساقی جام الست چون و سقیهم بگفت | ما ز پی نیستی عاشق هست آمدیم | |||||
دوست چهل بامداد در گل ما داشت دست | تا چو گل از دست دوست دست به دست آمدیم | |||||
شست درافکند یار بر سر دریای عشق | تا ز پی چل صباح جمله به شست آمدیم | |||||
خیز و دلا مست شو از می قدسی از آنک | ما نه بدین تیره جای بهر نشست آمدیم | |||||
دوست چو جبار بود هیچ شکستی نداشت | گفت شکست آورید ما به شکست آمدیم | |||||
گوهر عطار یافت قدر و بلندی ز عشق | گرچه ز تأثیر جسم جوهر پست آمدیم |