عطار (غزلیات)/گر تو خلوتخانهی توحید را محرم شوی
ظاهر
گر تو خلوتخانهی توحید را محرم شوی | تاج عالم گردی و فخر بنی آدم شوی | |||||
سایهای شو تا اگر خورشید گردد آشکار | تو چو سایه محو خورشید آیی و محرم شوی | |||||
جانت در توحید دایم معتکف بنشسته است | تو چرا در تفرقه هر دم به صد عالم شوی | |||||
بودهای همرنگ او از پیش و خواهی بد ز پس | این زمان همرنگ او شو نیز تا همدم شوی | |||||
چون نداری ز اول و آخر خبر جز بیخودی | گر بکوشی در میانه بیخود اکنون هم شوی | |||||
رنگ دریا گیر چون شبنم ز خود بیخود شده | تا شوی همرنگ دریا گرچه یک شبنم شوی | |||||
چیست شبنم یک نم از دریاست ناآمیخته | گر بیامیزی تو هم در بحر کل بی غم شوی | |||||
ور در آمیزی ز غفلت با هزاران تفرقه | چون نتابد بحر صحبت بو که تو محرم شوی | |||||
دل پراکنده روی از جام جم در آینه | جز پراکنده نبینی از پی ماتم شوی | |||||
هیچ نبودی هیچ خواهی شد کنون هم هیچ باش | زانکه گر تو هیچ گردی تو ز هیچی کم شوی | |||||
گر تو ای عطار هیچ آیی همه گردی مدام | ور همه خواهی چو مردان هیچ در یک دم شوی |