عطار (غزلیات)/از عشق در اندرون جانم
ظاهر
از عشق در اندرون جانم | دردی است که مرهمی ندانم | |||||
بی روی کسی که کس ندید است | خونابه گرفت دیدگانم | |||||
از بس که نشان از بجستم | نه نام بماند و نه نشانم | |||||
گویند که صبر کن ولیکن | چون صبر نماند چون توانم | |||||
جانا چو تو از جهان برونی | جان گیر و برون بر از جهانم | |||||
زین مظلم جای خانهی دیو | برسان به بقای جاودانم | |||||
بی تو نفسی به هر دو عالم | زنده بنمانم ار بمانم | |||||
تا عشق تو در نوشت لوحم | مانند قلم به سر دوانم | |||||
عطار به صبر تن فرو ده | تا علم یقین شود عیانم |