عطار (غزلیات)/آفتاب عاشقان روی تو بس
ظاهر
آفتاب عاشقان روی تو بس | قبلهی سرگشتگان کوی تو بس | |||||
ترکتاز هر دو عالم را به حکم | یک گره از زلف هندوی تو بس | |||||
آب حیوان را برای قوت جان | یک شکر از درج لولوی تو بس | |||||
جملهی عشاق را سرمایهها | طاق آوردن ز ابروی تو بس | |||||
صد سپاه عقل پیش اندیش را | یک خدنگ از جزع جادوی تو بس | |||||
شیرمردان را شکار آموختن | از خیال چشم آهوی تو بس | |||||
آنکه او بر باد خواهد داد دل | یک وزیدن بادش از سوی تو بس | |||||
در ره تاریک زلفت عقل را | روشنی یک ذره از روی تو بس | |||||
درگذشتم از سر هر دو جهان | زانکه ما را یک سر موی تو بس | |||||
گر ز عطارت بدی دیدی بپوش | عذر خواهش روی نیکوی تو بس |