عطار (غزلیات)/دلبرم در حسن طاق افتاده است
ظاهر
دلبرم در حسن طاق افتاده است | قسم من زو اشتیاق افتاده است | |||||
بر سر پایم چو کرسی ز انتظار | کو چو عرش سیم ساق افتاده است | |||||
گر رسد یک شب خیال وصل او | برق در زیرش براق افتاده است | |||||
لیک اندر تیه هجرش گرد من | سد اسکندر یتاق افتاده است | |||||
کی فتد در دوزخ این آتش کزو | در خراسان و عراق افتاده است | |||||
بر هم افتاده چو زلفش هر نفس | کشته تو در فراق افتاده است | |||||
میندانم تا به عمدا میکشد | یا چنین خود اتفاق افتاده است | |||||
تا که روی همچو ماهش دیدهام | ماه بختم در محاق افتاده است | |||||
ابروی او جز کمان چرخ نیست | زانکه همچون چرخ طاق افتاده است | |||||
چون ندارد ترک سیمینم میان | پس چرا زرین نطاق افتاده است | |||||
این همه باریک بینی فرید | از میان آن وشاق افتاده است |