عطار (غزلیات)/در ره او بی سر و پا میروم
ظاهر
در ره او بی سر و پا میروم | بی تبرا و تولا میروم | |||||
ایمن از توحید و از شرک آمدم | فارغ از امروز و فردا میروم | |||||
نه من و نه ما شناسم ذرهای | زانکه دایم بی من و ما میروم | |||||
سالک مطلق شدم چون آفتاب | لاجرم از سایه تنها میروم | |||||
مرغ عشقم هر زمانی صد جهان | بی پر و بی بال زیبا میروم | |||||
چون همه دانم ولیکن هیچ دان | لاجرم نادان و دانا میروم | |||||
قطرهای بودم ز دریا آمده | این زمان با قعر دریا میروم | |||||
در دلم تا عشق قدس آرام یافت | من ز دل با جان شیدا میروم | |||||
شرح عشق او بگویم با تو راست | گرچه من گنگم که گویا میروم | |||||
بارگاهی زد ز آدم عشق او | گفت بر یک جا به صد جا میروم | |||||
زو بپرسیدند کاخر تا کجا | گفت روزی در به صحرا میروم | |||||
چون هویت از بطون در پرده بود | در هویت بس هویدا میروم | |||||
گرچه نه پنهانم و نه آشکار | هم نهان هم آشکارا میروم | |||||
گر هویدا خواهیم پنهان شوم | ور نهان جوییم پیدا میروم | |||||
نه چنینم نه چنان نه هردوم | بل کزین هر دو مبرا میروم | |||||
چون فرید از خویش یکتا میرود | هم به سر من فرد و یکتا میروم |