عطار (غزلیات)/چند جویی در جهان یاری ز کس
ظاهر
چند جویی در جهان یاری ز کس | یک کست در هر دو عالم یار بس | |||||
تو چو طاوسی بدین ره در خرام | کاندرین ره کم نیایی از مگس | |||||
مرد باش و هر دو عالم ده طلاق | پای در نه زانکه داری دست رس | |||||
گر برآری یک نفس بی عشق او | از تو با حضرت بنالد آن نفس | |||||
هر نفس سرمایهی صد دولت است | تا کی اندر یک نفس چندین هوس | |||||
سرنگونساری تو از حرص توست | باز کش آخر عنان را باز پس | |||||
تا ز دانگی دوست تر داری دودانگ | نیستی تو این سخن را هیچ کس | |||||
گر گهر خواهی به دریا شو فرو | بر سر دریا چه گردی همچو خس | |||||
بر در او گر نداری حرمتی | چون توانی رفت راه پر عسس | |||||
چون تو ای عطار حرمت یافتی | بر سر افلاک تازانی فرس |