عطار (غزلیات)/چه سازم که سوی تو راهی ندارم
ظاهر
چه سازم که سوی تو راهی ندارم | کجایی که جز تو پناهی ندارم | |||||
چگونه کشم بار هجرت چو کوهی | که من طاقت برگ کاهی ندارم | |||||
وصال تو یکدم به دستم نیاید | که سرمایه و دستگاهی ندارم | |||||
مریز آب روی من آخر که من خود | به نزدیک کس آب و جاهی ندارم | |||||
مگردان ز من روی و با راهم آور | که جز عشق رویی و راهی ندارم | |||||
چرا دست آلایی آخر به خونم | که شاهی نیم من سپاهی ندارم | |||||
مکش ماه رویا من بی گنه را | که جز عشق رویت گناهی ندارم | |||||
مرا عفو کن زانکه نزدیک تو من | به جز عفو تو عذرخواهی ندارم | |||||
برویم نگه کن که بر درد عشقت | به جز اشک خونین گواهی ندارم | |||||
ز عطار و از شیوهی او بگشتم | که جز شیوهی چون تو ماهی ندارم |