عطار (غزلیات)/قدم درنه اگر مردی درین کار
ظاهر
قدم درنه اگر مردی درین کار | حجاب تو تویی از پیش بردار | |||||
اگر خواهی که مرد کار گردی | مکن بی حکم مردی عزم این کار | |||||
یقین دان کز دم این شیرمردان | شود چون شیر بیشه شیر دیوار | |||||
چو بازان جای خود کن ساعد شاه | مشو خرسند چون کرکس به مردار | |||||
دلیری شیرمردی باید این جا | که صد دریا درآشامد به یکبار | |||||
ز رعنایان نازکدل چه خیزد | که این جا پردلی باید جگرخوار | |||||
نه او را کفر دامنگیر و نه دین | نه او را نور دامنسوز و نه نار | |||||
دلا تا کی روی بر سر چو گردون | قراری گیر و دم درکش زمینوار | |||||
اگر خواهی که دریایی شوی تو | چو کوهی خویش را برجای می دار | |||||
کنون چون نقطه ساکن باش یکچند | که سرگردان بسی گشتی چو پرگار | |||||
اگر خواهی که در پیش افتی از خویش | سه کارت میبباید کرد ناچار | |||||
یکی آرام و دیگر صبر کردن | سیم دایم زبان بستن ز گفتار | |||||
اگر دستت دهد این هر سه حالت | علم بر هر دو عالم زن چو عطار |