عطار (غزلیات)/ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت
ظاهر
ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت | آب حیات رشحی از جام جانفزایت | |||||
هم خواجه تاش گردون دل بر وفا غلامت | هم پادشاه گیتی جان بر میان گدایت | |||||
هم چرخ خرقهپوشی در خانقاه عشقت | هم جبرئیل مرغی در دام دل ربایت | |||||
در سر گرفته عالم اندیشهی وصالت | در چشم کرده کوثر خاک در سرایت | |||||
کوثر که آب حیوان یک شبنم است از وی | دربسته تا به جان دل در لعل دلگشایت | |||||
سری که هر دو عالم یک ذره مینیابند | جاوید کف گرفته جام جهان نمایت | |||||
نوباوهی جمالت ماه نو است و هر مه | بنهد کله ز خجلت در دامن قبایت | |||||
تو ابرش نکویی میتازی و مه و مهر | چون سایه در رکابت چون ذره در هوایت | |||||
تا بوی مشک زلفت پر مشک کرد جانم | عطار مشک ریزم از زلف مشک سایت |