عطار (غزلیات)/عشق تو ز اختیار بیرون است
ظاهر
عشق تو ز اختیار بیرون است | وصل تو ز انتظار بیرون است | |||||
چون با تو نهم قرار وصلت | چون کار تو از قرار بیرون است | |||||
مرغی که دراوفتد به دامت | هر لحظه ز صد هزار بیرون است | |||||
جانهای عزیز را درین درد | سرگشتگی از شمار بیرون است | |||||
زان برد غم تو روزگارم | کز گردش روزگار بیرون است | |||||
آنجا که حساب کار عشق است | از پردهی پردهدار بیرون است | |||||
بیکار مباد هیچکس لیک | کار تو ز وسع کار بیرون است | |||||
هرچ آن تو نهی به حیله برهم | جمله ز حساب یار بیرون است | |||||
ای دل ره یار گیر کین راه | از زحمت تخت و دار بیرون است | |||||
در عالم عشق کار عطار | از شیوهی فخر و عار بیرون است |