عطار (غزلیات)/ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم
ظاهر
ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم | خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم | |||||
چون کرمپیله، عشق تنیدم به خویش بر | چون پرده راست گشت من اندر میان شدم | |||||
دیگر که داندم چو من از خود برآمدم | دیگر که بیندم چو من از خود نهان شدم | |||||
چون در دل آمدم آنچه زبان لال گشت از آن | در خامشی و صبر چنین بی زبان شدم | |||||
مرده چگونه بر سر دریا فتد ز قعر | من در میان آتش عشقت چنان شدم | |||||
مرغی بدم ز عالم غیبی برآمده | عمری به سر بگشتم و با آشیان شدم | |||||
چون بر نتافت هر دو جهان بار جان من | بیرون ز هر دو در حرم جاودان شدم | |||||
عطار چند گویی ازین گفت توبه کن | نه توبه چون کنم که کنون کامران شدم |