عطار (غزلیات)/فریاد کز غم تو فریادرس ندارم
ظاهر
فریاد کز غم تو فریادرس ندارم | با که نفس برآرم چون همنفس ندارم | |||||
گفتم که در غم تو یاری کنندم آخر | چون یاریم کند کس چون هیچکس ندارم | |||||
ای دستگیر جانم دستم تو گیر ورنه | کس دست من نگیرد چون دست رس ندارم | |||||
گفتی به من رسی تو گر ذرهای است صبرت | کی در رسم به گردت کان ذره بس ندارم | |||||
چون در ره تو شیران از سیر بازماندند | تا کی دوم به آخر شیری ز پس ندارم | |||||
زهره ندارم ای جان گرد در تو گشتن | زیرا که در ره تو تاب عسس ندارم | |||||
در حبس کون بی تو پیوسته میتپم من | سیمرغ قاف قربم برگ قفس ندارم | |||||
عطار خاک راهت خواهد که سرمه سازد | بر فرق باد خاکم گر این هوس ندارم |