عطار (غزلیات)/کشتی عمر ما کنار افتاد
ظاهر
کشتی عمر ما کنار افتاد | رخت در آب رفت و کار افتاد | |||||
موی همرنگ کفک دریا شد | وز دهان در شاهوار افتاد | |||||
روز عمری که بیخ بر باد است | با سر شاخ روزگار افتاد | |||||
سر به ره در نهاد سیل اجل | شورشی سخت در حصار افتاد | |||||
مستییی بود عهد برنایی | این زمان کار با خمار افتاد | |||||
چون به مقصد رسم که بر سر راه | خر نگونسار گشت و بار افتاد | |||||
گل چگویم ز گلستان جهان | که به یک گل هزار خار افتاد | |||||
هر که در گلستان دنیا خفت | پای او در دهان مار افتاد | |||||
هر که یک دم شمرد در شادی | در غم و رنج بی شمار افتاد | |||||
بی قراری چرا کنی چندین | چه کنی چون چنین قرار افتاد | |||||
چه توان کرد اگر ز سکهی عمر | نقد عمر تو کم عیار افتاد | |||||
تو مزن دم خموش باش خموش | که نه این کار اختیار افتاد | |||||
گر نبودی امید، وای دلم | لیک عطار امیدوار افتاد |