عطار (غزلیات)/ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی
ظاهر
ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی | هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی | |||||
در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی | در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی | |||||
بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی | بی آتش رخ تو دل گشته چون کبابی | |||||
چون چشم نیم خوابت بیدار کرد فتنه | ناموس شوخ چشمان آنجا نمود خوابی | |||||
آن چشمهای که لعلت سیراب شد از آنجا | در خلد هیچ حوری آنجا نیافت آبی | |||||
من تاب می نیارم تابی ز زلف کم کن | تا کی بود ز زلفت در دل فتاده تابی | |||||
ای گنج آفرینش دلها خراب از تو | آرام گیر با من چون گنج در خرابی | |||||
در شش جهات عالم از هشت خلد خوشتر | در تو نگاه کردن در نور ماهتابی | |||||
خواهم که مست باشی در ماهتاب خفته | من بر رخت فشانده از چشم تر گلابی | |||||
گه کرده بر رخ تو از برگ گل نثاری | گه خورده با لب تو از جام جم شرابی | |||||
این آرزوست اکنون عطار را ز عالم | این آرزوی او را هین باز ده جوابی |