عطار (غزلیات)/درد کو تا دردوار خواهم رسید
ظاهر
درد کو تا دردوار خواهم رسید | خوت کو تا در رجا خواهم رسید | |||||
چون تهی دستم ز علم و از عمل | پس چگونه در جزا خواهم رسید | |||||
بی سر و پای است این راه عظیم | من به سر یا من به پا خواهم رسید | |||||
در چنین راهی قوی کاری بود | گر به یک بانگ درا خواهم رسید | |||||
میروم پیوسته در قعر دلم | میندانم تا کجا خواهم رسید | |||||
جان توان دادن درین دریای خون | تا مگر در آشنا خواهم رسید | |||||
پی کسی بر آب دریا کی برد | من به گرداب بلا خواهم رسید | |||||
هر دم این دریا جهانی خلق خورد | گرچه من بر ناشتا خواهم رسید | |||||
علم در علم است این دریای ژرف | من چنین جاهل کجا خواهم رسید | |||||
گر هزاران ساله علم آنجا برم | آن زمان از روستا خواهم رسید | |||||
هیچ نتوان بردن آنجا جز فنا | کز بقا بس مبتلا خواهم رسید | |||||
هر که فانی شد درین دریا برست | وای بر من گر به پا خواهم رسید | |||||
بیخودی است اینجا صواب هر دو کون | گر رسم با خود خطا خواهم رسید | |||||
شبنمیام ذرهای دارم فنا | کی به دریای بقا خواهم رسید | |||||
برنتابم این فنا سختی کشم | خوش بود گر در فنا خواهم رسید | |||||
کی شود عطار الا لا شود | زانچه بر الا بلا خواهم رسید |