عطار (غزلیات)/هر شور وشری که در جهان است
ظاهر
هر شور وشری که در جهان است | زان غمزهی مست دلستان است | |||||
گفتم لب اوست جان، خرد گفت | جان چیست مگو چه جای جان است | |||||
وصفش چه کنی که هرچه گویی | گویند مگو که بیش از آن است | |||||
غمهاش به جان اگر فروشند | میخر که هنوز رایگان است | |||||
در عشق فنا و محو و مستی | سرمایهی عمر جاودان است | |||||
در عشق چو یار بی نشان شو | کان یار لطیف بینشان است | |||||
تو آینهی جمال اویی | و آیینهی تو همه جهان است | |||||
ای ساقی بزم ما سبکخیز | میده که سرم ز می گران است | |||||
در جام جهان نمای ما ریز | آن باده که کیمیای جان است | |||||
ای مطرب ساده ساز بنواز | کامشب شب بزم عاشقان است | |||||
از رفته و نامده چه گویم | چون حاصل عمرم این زمان است | |||||
ما را سر بودن جهان نیست | ما را سر یار مهربان است | |||||
این کار نه کار توست خاموش | کین راه به پای رهروان است | |||||
کاری است بزرگ راه عطار | وین کار نه بر سر زبان است |