عطار (غزلیات)/گر نسیم یوسفم پیدا شود
ظاهر
گر نسیم یوسفم پیدا شود | هر که نابینا بود بینا شود | |||||
بس که پیراهن بدرم تا مگر | بویی از پیراهنش پیدا شود | |||||
گر برافتد برقع از پیش رخش | زاهد منکر سر غوغا شود | |||||
ور برافشاند سر زلف دو تا | دل ز زلفش کافری یکتا شود | |||||
هر دلی کز زلف او زنار ساخت | بیشک آن دل ممنی حقا شود | |||||
گر بیابد عقل بوی زلف او | عقل از لایعقلی رسوا شود | |||||
از دو عالم فارغ آید تا ابد | هر که او مشغول این سودا شود | |||||
گر کسی پرسد که پیش روی او | دل چرا شوریده و شیدا شود | |||||
تو جوابش ده که پیش آفتاب | ذره سرگردان و ناپروا شود | |||||
ای دل از دریا چرا تنها شدی | از چنین دریا کسی تنها شود | |||||
هر که دور افتد ز جای خویشتن | میدود تا زودتر آنجا شود | |||||
ماهی از دریا چو بر خاک اوفتد | میطپد تا چون سوی دریا شود | |||||
گر تو بنشینی به بیکاری مدام | کارت ای غافل کجا زیبا شود | |||||
گر دل عطار با دریا رسد | گوهری بیمثل و بیهمتا شود |