عطار (غزلیات)/زلف تو که فتنهی جهان بود
ظاهر
زلف تو که فتنهی جهان بود | جانم بربود و جای آن بود | |||||
هر دل که زعشق تو خبر یافت | صد جانش به رایگان گران بود | |||||
مردهدل آن کسی که او را | در عشق تو زندگی به جان بود | |||||
گفتم دل خویش خون کنم من | کز دست دلم بسی زیان بود | |||||
ناگاه کشیده داشت دستم | چون پای غم تو در میان بود | |||||
گر من دادم امان دلم را | دل را ز غم تو کی امان بود | |||||
گفتم که دهان تو ببینم | خود از دهنت که را نشان بود | |||||
هرگز نرسید هیچ جایی | آن را که غم چنان دهان بود | |||||
گفتی که چگونهای تو بیمن | دانی تو که بیتو چون توان بود | |||||
ز آنروز که یک زمانت دیدم | صد ساله غمم به یک زمان بود | |||||
بر خاک درت نشسته عطار | تا بود ز عشق جان فشان بود |