عطار (غزلیات)/آفتاب رخ تو پنهان نیست
ظاهر
آفتاب رخ تو پنهان نیست | لیک هر دیده محرم آن نیست | |||||
هر که در عشق ذره ذره نشد | پیش خورشید پایکوبان نیست | |||||
ذره میشو هوای جانان را | که به جانان رسیدن آسان نیست | |||||
مرد جانان نهای مکن دعوی | زانکه نامرد مرد جانان نیست | |||||
شادی وصل تو کسی یابد | که درین وادیش غم جان نیست | |||||
تا که دردی نیایدت پیدا | هرچه دیگر کنی تو درمان نیست | |||||
سر درین راه باز و پا در نه | زانکه ره را امید پایان نیست | |||||
تن بزن چند گویی ای عطار | هر کسی مرد این بیابان نیست |