عطار (غزلیات)/ای لب تو نگین خاتم عشق
ظاهر
ای لب تو نگین خاتم عشق | روی تو آفتاب عالم عشق | |||||
تو ز عشاق فارغ و شب و روز | کار عشاق بیتو ماتم عشق | |||||
نتوان خورد بیتو آبی خوش | که حرام است بیتو جز غم عشق | |||||
تا ابد ختم کرد چهرهی تو | سلطنت در جهان خرم عشق | |||||
در صف دلبران به سرتیزی | سر هر مژهی تو رستم عشق | |||||
جان من چون به عشق تو زنده است | نیست ممکن گرفتنم کم عشق | |||||
نتواند نمود صد دم صور | رستخیزی چنان که یک دم عشق | |||||
پادشاهان کون دربانند | در سراپردهی معظم عشق | |||||
صد هزاران هزار قرن گذشت | کس نیامد هنوز محرم عشق | |||||
در دو عالم نشد مسلم کس | آنچه هر دم شود مسلم عشق | |||||
سرنگون شد اساس محکم عقل | در کمال اساس محکم عشق | |||||
جان آن را که زخم عشق رسید | خستگی بیش شد ز مرهم عشق | |||||
دل عطار چون گل نوروز | تازگی میدهد ز شبنم عشق |