عطار (غزلیات)/من شراب از ساغر جان خوردهام
ظاهر
من شراب از ساغر جان خوردهام | نقل او از دست رضوان خوردهام | |||||
گوییا وقت سحر از دست خضر | جام جم پر آب حیوان خوردهام | |||||
لب فرو بستم تو میدان کین شراب | با حریفی آب دندان خوردهام | |||||
تو مخور زنهار ازین می تا تویی | زانکه من زنهار با جان خوردهام | |||||
چون تویی تو نماند آنگهی | نعرهزن زان می که من زان خوردهام | |||||
چون دریغ آمد به خویشم این شراب | لاجرم از خویش پنهان خوردهام | |||||
بر فراز عرش باز اشهبم | زقهها از دست سلطان خوردهام | |||||
دل چو در انگشت رحمان داشتم | شیر از انگشت رحمان خوردهام | |||||
در فرح زانم که همچون غنچه من | این قدح سر در گریبان خوردهام | |||||
این زمان عطار گر نوشد شراب | زیبدش چون زهر هجران خوردهام |