عطار (غزلیات)/اگر ز پیش جمالت نقاب برخیزد
ظاهر
اگر ز پیش جمالت نقاب برخیزد | ز ذره ذره هزار آفتاب برخیزد | |||||
جهان ز فتنهی بیدار رستخیز شود | چو چشم نیمخمارش ز خواب برخیزد | |||||
به مجلسی که زند خنده لعل میگونش | خرد اگر بنشیند خراب برخیزد | |||||
اگر به خنده در آید لبش ز هر سویی | هزار نعرهزن بی شراب برخیزد | |||||
زمرد خط تو چون ز لعل برجوشد | هزار جوش ز لعل خوشاب برخیزد | |||||
ز بس که بوی گل عارضش عرق گیرد | ز خار رشک، خروش از گلاب برخیزد | |||||
ز بس که اهل جهان را چو صور دم دهد او | قیامتی از جهان خراب برخیزد | |||||
جنابتی که ز دعوی عشق او بنشست | چو غسل سازی از خون ناب برخیزد | |||||
که آن چنان حدثی تا که تو نگریی خون | گمان مبر که به دریای آب برخیزد | |||||
خبر کراست که از بهر تف هر جگری | ز زلف مشک فشانش چه تاب برخیزد | |||||
نشان کراست که از بهر غارت دو جهان | ز آفتاب رخش کی نقاب برخیزد | |||||
اگر ادا کند از لفظ خویش شعر فرید | ز پیش چشمهی حیوان حجاب برخیزد |