پرش به محتوا

عطار (غزلیات)/ترسا بچه‌ای ناگه چون دید عیان من

از ویکی‌نبشته
عطار (غزلیات) از عطار
(ترسا بچه‌ای ناگه چون دید عیان من)
  ترسا بچه‌ای ناگه چون دید عیان من صد چشمه ز چشم من بارید روان من  
  دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم امروز چنان دیدم زنار میان من  
  سجاده به می داده وز خرقه تبرایی نه کفر و نه ایمانی درمانده ز جان من  
  نه بنده نه آزادم نه مدت خود دانم این است کنون حاصل در بتکده جان من  
  با دل گفتم ای دل زنهار مشو ترسا در حال دل خسته بشکست امان من  
  گفتم که منم ای جان در پرده مسیحایی صد قوم دگر دیدم سرگشته بسان من  
  گویند عطاری را چونی تو ز ترسایی حقا که درون خود کفر است نهان من