عطار (غزلیات)/هر که درین درد گرفتار نیست
ظاهر
هر که درین درد گرفتار نیست | یک نفسش در دو جهان کار نیست | |||||
هر که دلش دیدهی بینا نیافت | دیدهی او محرم دیدار نیست | |||||
هر که ازین واقعه بویی نبرد | جز به صفت صورت دیوار نیست | |||||
خوار شود در ره او همچو خاک | هرکه در این بادیه خونخوار نیست | |||||
ای دل اگر دم زنی از سر عشق | جای تو جز آتش و جز دار نیست | |||||
پردهی این راز که در قمر جان است | جز قدح دردی خمار نیست | |||||
آنکه سزاوار در گلخن است | در حرم شاه سزاوار نیست | |||||
گلخنی مفلس ناشسته روی | مرد سراپردهی اسرار نیست | |||||
کعبهی جانان اگرت آرزوست | در گذر از خود ره بسیار نیست | |||||
گرچه حجاب تو برون از حد است | هیچ حجابیت چو پندار نیست | |||||
پردهی پندار بسوز و بدانک | در دو جهانت به ازین کار نیست | |||||
چند کنی از سر هستی خروش | نیست شو اندر طلب یار، نیست | |||||
از طمع خام درین واقعه | سوختهتر از دل عطار نیست |