محتشم کاشانی (غزلیات)
ظاهر
- ای گوهر نام تو تاج سر دیوانها
- فرمود مرا سجدهی خویش آن بت رعنا
- حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
- هرزه نقاب رخ مکن طرهی نیم تاب را
- ای نگهت تیغ تیز غمزهی غماز را
- نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را
- درهمی گرم غضب کرده نگاه که تو را
- گر به تکلیف لب جام به لب سوده تو را
- شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را
- تا همتم به دست طلب زد در بلا
- چو افکنده ببیند در خون تنم را
- مالک المک شوم چون ز جنون هامون را
- چو دی ز عشق من آگه شد و شناخت مرا
- من از رغم غزالی شهسواری کردهام پیدا
- صبح آن که داشت پیش تو جام شراب را
- درخشان شیشهای خواهم می رخشان در و پیدا
- اگر دل بر صف مژگان سیاهی میزند خود را
- به صد اندیشه افکند امشبم آن تیز دیدنها
- شوق درون به سوی دری میکشد مرا
- بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را
- برین در میکشند امشب جهانپیما سمندی را
- روزگاری که رخت قبلهی جان بود مرا
- گر بهم میزدم امشب مژهی پر نم را
- مبین به چشم کم ای شوخ نازنین ما را
- چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را
- کسی ز روی چنان منع چون کند ما را
- شب که ز گریه میکنم دجله کنار خویش را
- بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را
- جهان آرا شدی چون ماه و ننمودی به من خود را
- گشته در راهت غبار آلود روی زرد ما
- که زد بر یاری ما چشم زخمی ای چنین یارا
- عجب گیرنده راهی بود در عاشق رباییها
- زلف و قد راست ای بت سرکش چشم و رخت راست ای گل رعنا
- با چنین جرمی نراندم از دل ویران تو را
- به افسون محو کردی شکوههای بیکرانم را
- ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا
- بعد هزار انتظار این فلک بی وفا
- چنین است اقتضا رعنایی قد بلندش را
- بزم پر فتنه از آن طرز نگاهست امشب
- رخش در غیر و چشم التفاتش در من است امشب
- خیالش را به نوعی انس در جان من است امشب
- وصلم نصیب شد ز مددکاری رقیب
- برشکن طرف کله چون بفکنی از رخ نقاب
- دیشبش در خواب دیدم با رخ چون آفتاب
- همچو شمعم هست شبها بیرخ آن آفتاب
- حسن روزافزون نگر کان خسرو زرین طناب
- نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب
- نیست امروز شکست دلم از چشم پرآب
- حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است
- رفته مهر از شکرت در شکرستان تو کیست
- با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت
- ای گل امروز اداهای تو بیچیزی نیست
- دلت امروز به جا نیست دگر چیزی هست
- گوی میدان محبت سر اهل نظر است
- چو ناز او به میان تیغ دلستانی بست
- کدام سرو ز سنبل نهاده بند به پایت
- با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نیست
- به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت
- این چه چوگان سر زلف و چه گوی ذقن است
- پای یکی به علت ادبار نارواست
- با من بدی امروز زاطوار تو پیداست
- دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست
- گرچه بیش از حد امکان التفات یار هست
- هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت
- آن چه هر شب بگذرد از چرخ فریاد منست
- کنون که خنجر بیداد یار خونریز است
- نخل قد خم گشته که پرورده دردست
- حسن که تابان ز سراپای توست
- مهر که سرگرم مه روی توست
- شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
- به عزم رقص چو آن فتنه زمین برخاست
- زانطره دل سوی ذقنت رفته رفته رفت
- بیپرده برآئی چو به صحرای قیامت
- بس که مجنون الفتی با مردم دنیا نداشت
- امشب دگر حریف شرابت که بوده است
- باز این چه زلف از طرف رخ نمودن است
- ای پری غم نیست گر مثل منت دیوانه ایست
- ناله چندان ز دلم راه فلک دوش گرفت
- روی تو که اختر زمین است
- چو هجر راه من تشنه در سراب انداخت
- خاست غوغایی و زیبا پسری آمد و رفت
- زخم جفای یار که بر سینه مرهم است
- امشب ای شمع طرب دوست که همخانهی توست
- چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت
- بر درت کانجا سیاست مانع از داد من است
- بیتصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست
- گرچه پای بندی عشق تو بیزنجیر نیست
- هرچند خون عاشق بیدل حلال نیست
- در ظل همایی که بر او میل جهانی است
- خاطری جمع ز شبه آن که تو میدانی داشت
- گر با توام ز دیدن غیرم گزیر نیست
- منتظری عمرها گر بگذاری نشست
- آینهی جان به جز آن روی نیست
- درین کز دل بدی با من شکی نیست
- حسن پری جلوه کرد دیو جنونم گرفت
- چون دم جان دادنم آهی ز جانان برنخاست
- آن شاه ملک دل ستم از من دریغ داشت
- تیر او تا به سرا پردهی دل ماوا داشت
- فغان که همسفر غیر شد حبیب و برفت
- بردوش آن قدر دل من بار غم گرفت
- شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت
- گفتمش تیر تو خواهد به دل زار نشست
- چون تو سروی در جهان ای نازنین اندام نیست
- با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است
- نقد غمت که حاصل دنیا و دین ماست
- داغ بر دست خود آن شوخ چو در صحبت سوخت
- گرچه قرب درگهت حدمن مهجور نیست
- خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است
- گل چهرهای که مرغ دلم صید دام اوست
- آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است
- تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است
- از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است
- زان آستان که قبلهی ارباب دولت است
- یارم طریق سرکشی از سر گرفت و رفت
- هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست
- دوست با من دشمن و با دشمن من گشته دوست
- آن که بزم غیر را روشن چو گلشن کرده است
- درهم است آن بت طناز نمیدانم چیست
- بود شهری و مهی آن نیز محمل بست و رفت
- نهال گلشن دل نخل نو رسیدهی اوست
- آن که آیینهی صنع از روی نیکوی تو ساخت
- رخت که صورت صنع آشکار از آن پیداست
- یگانهای در دل میزند به دست ارادت
- بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت
- گرچه بر رویم در لطف از توجه بازداشت
- ای در درون جان ز دل من کرانه چیست
- مطرب بگو که این تری و این ترانه چیست
- حکمی که همچو آب روان در دیار اوست
- زهی گشوده کمند بلا سلاسل مویت
- گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست
- مدعی که آتش اعراض فروزندهی توست
- دور بر بسترم از هجر تو رنجور انداخت
- زین نقشخانه کی من دیوانه جویمت
- دادم از دست برون دامن دلبر به عبث
- سالها از پی وصل تو دویدم به عبث
- زهی طغیان حسنت بر شکیب کار من باعث
- درختان تا شوند از باد گاهی راست گاهی کج
- اغیار را به صحبت جانان چه احتیاج
- گلخنیان تو را نیست به بزم احتیاج
- گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج
- زهی ز تو دل ناوک سزای من مجروح
- دوش گفتند سخنها ز زبان تو صریح
- به زبان خرد این نکته صریح است صریح
- غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ
- ای تو مجموعهی شوخی و سراپای تو شوخ
- آه از آن لحظه که مجلس به غضب در شکند
- از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد
- به پیش اختر حسن تو مهر تاب ندارد
- گر از جمال جهانتاب او نقاب کشند
- به خاکم آن بت اگر با رقیب درگذر آید
- هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
- آخر ای پیمان گسل یاران به یاران این کنند
- جدایی تو هلاکم ز اشتیاق تو کرد
- عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید
- مهی که شمع رخش نور دیدهی من بود
- دیشب که بر لبت لب جام شراب بود
- امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود
- ز بس کان جنگجو را احتزاز از صلح من باشد
- بهترین طاقی که زیر طاق گردون بستهاند
- فضای کلبهی فقر آن قدر صفا دارد
- خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید
- روزگاری رفت و از ما نامدت یک بار یاد
- گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود
- یک دم ای سرو ز غمهای تو آزاد که بود
- جز من آن کس که به وصل تو نشد شاد که بود
- در شکار امروز صید آهوان او که بود
- دی ز شوخی بر من آن توسن دوانیدن چه بود
- دی به شیرین عشوه هر دم سوی من دیدن چه بود
- عجب که دولت من بیبقایی نکند
- شبی که بر دلم آن ماه پاره میگذرد
- ز خواب دیده گشاد وز رخ نقاب کشید
- تنی زلالوش آن سرو گل قبا دارد
- چو تیر غمزه افکندی به جان ناتوان آمد
- دست به دست همچو گل آن بت مست میرود
- بیوفا یارا وفا و یاریت معلوم شد
- کمان ناز به زه نازنین سوار من آمد
- غمزهاش دست چو بر غارت جان بگشاید
- چو یار تیغ ستیز از نیام کین بدر آرد
- کدام صحبت پنهان تو را چنین دارد
- دیگر که هوای گل خود روی تو دارد
- خدا اگر چه ز پاکان دعا قبول کند
- که گمان داشت که روزی تو سفر خواهی کرد
- سرو خرامان من طره پریشان رسید
- چشمت چو شهر غمزه را آرایش مژگان کند
- دلا نخل امل بنشان که باز آن سروناز آمد
- دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمیگنجد
- آن مه که صورتش ز مقابل نمیرود
- آن که اشگم از پیش منزل به منزل میرود
- چو عشق کوس سکون از گران عیاری زد
- دردا که وصل یار به جز یک نفس نبود
- یار بیدردی غیر و غم ما میداند
- گه رفتن آن پری رو بوداع ما نیامد
- به وجود پاکت شه من ز بدان گزندی نرسد
- زندگانی بی غم عشق بتان یکدم مباد
- دلم از غمش چه گویم که ره نفس ندارد
- زخم او یکبارگی امروز بر جان میرسد
- اول منزل عشقست بیابان فنا
- مرا خیال تو شبها به خواب نگذارد
- یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند
- به گوشم مژدهی وصل از در و دیوار میآید
- سبکجولان سمندی کان پری در زیر ران دارد
- به مرگ کوه کن کزوی المها یاد میآید
- چو غافل از اجل صیدی سوی صیاد میآید
- گر بر من آرمیده سمندش گذر کند
- روز محشر که خدا پرسش ما خواهد کرد
- دل وجان و سرو تن گر به فدای تو شوند
- چشمم چو روز واقعه در خواب میشود
- گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید
- اگر لطفت ز پای اشک و آهم شعله برگیرد
- اجل خواهم مزاج خوی آن بیدادگر گیرد
- چند عمرم در شب هجران به ماتم بگذرد
- دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود
- هر کسی چیزی به پای آن پسر میفکند
- خوش آن بیداد کز فریاد من جانان برون آید
- رهی دارم که از دوری به پایان دیر میآید
- بس که روز و شبم از دل سپه غم گذرد
- ای گل به کس این خوبی بسیار نمیماند
- صبا از کشور آن پاکدامان دیر میآید
- بهتر است از هرچه دهقان در چمن میپرورد
- به اقبال از سفر چون مرکب آن نازنین آید
- خنک آن نسیم بشارتی که ز غایب از نظری رسد
- تا اختیار خود به رقیب آن نگار داد
- دم جاندان آن بت بر سرم با تیغ کین آمد
- دی باد چو بوی تو ز بزم دگر آورد
- رندان که نقد جان به می ناب میدهند
- دلا گذشت شب هجر و یار از سفر آمد
- چون طلوع آن آفتاب از مطلع اقبال کرد
- سخن کز حال خود گویم ز حرفم بوی درد آید
- پیش او نیک و بد عاشق اگر ظاهر شود
- چون باز خواهد کز طلب جوینده را دور افکند
- حسن روزافزون او ترسم جهان برهم زند
- دل مایل تو شد که سیه رو چو دیده باد
- ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند
- ازین لیلی و شانم خاطر ناشاد نگشاید
- قضا از آسمان هرگه در بیداد بگشاید
- چو تو را به قصد جولان سم بادپا بجنبد
- به قد فتنه گر چون در خرام آن نازنین آید
- هر خون که از درون ز دل مبتلا چکد
- عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند
- قاصد رساند مژده که جانان ما رسید
- گفتم تو را متاعی بهتر ز ناز باشد
- دی صبح دم که عارض او بینقاب بود
- چو کار به رغم از امید وصل تنگ شود
- به رهی کان سفری سرو روان خواهد شد
- فلک به من نفسی گرچه سر گرانش کرد
- زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید
- بلا به من که ندارم غم بقا چکند
- آسودگان چو نشه درد آرزو کنند
- با وجود آن که پیوند آن پری از من برید
- چو ممکن نیست کانمه پاسبان محفل سازد
- نخواهم از جمال عالم آشوبت نقاب افتد
- بر هر دلی که بند نهاد از نگاه خود
- لعل تو رد شکست من زمزمه بس نمیکند
- ز خانه ماه به ماه آفتاب من بدر آید
- حسن را گر ناز او کالای دکان میشود
- باز ما را جان به استقبال جانان میرود
- طبیب من ز هجر خود مرارنجور میدارد
- سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود
- آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد
- چو گریم بی تو اشگم از بن مژگان فرو ریزد
- گنج وصل او به چون من بیوفایی حیف بود
- چراغی آمد و بر آفتاب پهلو زد
- ای شربت جفای تو هم تلخ و هم لذیذ
- کنم چو شرح غم او سواد بر کاغذ
- ای زهر خندهی تو چو شهد و شکر لذیذ
- زین بیشتر رکاب ستم سر گران مدار
- دانم اگر از دلبری قانع به جانی ای پسر
- دور از تو خاک ره ز جنون میکنم به سر
- ای طور تو را جهان خریدار
- چنین که من ز تو خود را نمودهام بیزار
- به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز
- ز عنبر آتش حسنت نکرده دود هنوز
- ز دور یاسمنت سبزه سر نکرده هنوز
- دوش گر بزمم گذر کرد آن مه مجلس فروز
- مردم و بر دل من باز غم یار هنوز
- حسن را تکیهگه آن طرف کلاهست امروز
- لشگر عشقت سیاهی میکند از دور باز
- ای هنوزت مژه از صف شکنی بر سر ناز
- زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز
- یک صبح ببام آی و ز رخ پرده برانداز
- ای از می غرور تو لبریز جام ناز
- آفت من یک نگه زان نرگس مستانه ساز
- ای در زمان خط تو بازار فتنه تیز
- عشق کهن به کوی تو میآردم هنوز
- ناصحا از سر بالین من این پند ببر
- بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز
- دوش سرگرم از وثاق آن کوکب گیتی فروز
- دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز
- آخر ای بیرحم حال ناتوان خود بپرس
- عقل در میدان عشق آهسته میراند فرس
- با من از ابنای عالم دلبری مانده است و بس
- باز آشفتهام از خوی تو چندان که مپرس
- ای پری راه دیار آن پری پیکر بپرس
- آن قدر شوق گل روی تو دارم که مپرس
- ای سنگ دل ز پرسش روز جزا بترس
- خموشیت گره افکند در دل همه کس
- ز مهیست داغ بر دل که ندیدهام هنوزش
- رخش شمعی است دود آن کمند عنبر آلودش
- آمد ز خانه بیرون در بر قبای زرکش
- محل گرمی جولان بزیر سرو بلندش
- مهی که زینت حسنست گرمی خویش
- صد سال ز من دارد اگر هجر نهانش
- آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش
- پری وشی دل دیوانه میکشد سویش
- آهوی او که بود بیشه دل صید گهش
- به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش
- بزم برهم زدهای ای دل بر خشم به جوش
- ز خانه تاخت برون کرده ساغری دو سه نوش
- هرتار که در طره عنبر شکستنش
- سحر به کوچه بیگانهای فتادم دوش
- ای بستم دل تو خوش تیغ بکش مرا بکش
- شبی که میفکند بی تو در دلم الم آتش
- بیش ازین منت وصل و از رخ آن ماه مکش
- مباش ای مدعی خوش دل که از من رنجه شد خویش
- ز دل دودی بلند آویخته زلف نگون سازش
- منم از مهر به غم خوردنت ای یار حریص
- مدعی چند بود با سگ آن کو مخصوص
- کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص
- آخر ای سنگ دل از کشتن ما چیست غرض
- روزی که گشت بر همهی عالم نماز فرض
- صبر در جور و جفای تو غلط بود غلط
- گوش کردن سخنان تو غلط بود غلط
- به هجر یار که از غیر آن ندارم حظ
- من بیتو ندارم از چمن حظ
- دارم از طبع ستم خیز تو حظی و چه حظ
- آن که بود از تو به یک حرف زبانی قانع
- گدایان را بود از آستانها پاسبان مانع
- تا کی کشی به بی گنهان از عتاب تیغ
- آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ
- ای به من صدق و صفای تو دروغ
- بعد مرگ من نکرد آن مه تاسف برطرف
- آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف
- بر در دل میزنند نوبت سلطان عشق
- زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق
- ز تب نالان شدی جانان عاشق
- او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک
- مژده ای صبر که شد هجرت هجران نزدیک
- ای روی تو از می ارغوان رنگ
- ما که میسازیم خود را در فراق او هلاک
- در فراقش چون ندادم جان خود را ای فلک
- ای قدت همچو نیشکر نازک
- رسید باز طپاننده کبوتر دل
- گشته در عشق کار من مشکل
- ای دهانت را موکل خضر خط بر سلسبیل
- صدامید از تو داشتم در دل
- به خود دوشینه لطفی از ادای یار فهمیدم
- تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم
- بس که چشم امشب به چشم عشوهسازش داشتم
- ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم
- مفتون چشم کم نگه پر فتنهات شوم
- کو دل که محو نرگس جادو فنت شوم
- برای نیم نگاهی چو عذر خواه تو گردم
- من منفعل که پیشت دو جهان گناه دارم
- به من حیفست شمشیر سیاستدار عبرت هم
- مهر بیگانگی آغاز تو را بنده شوم
- شبی کان سرو سیم اندام را درخواب میدیدم
- خوش آن ساعت که خندان پیشت ای سیمین بدن میرم
- از سر کوی تو با صدگونه سودا میروم
- گرچه ناچار از درت ای سرو رعنا میروم
- چون من به در هجر ز بیداد تو رفتم
- وصل کو تا بینیاز از وصل آن دلبر شوم
- بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم
- به بزم او حریفان را ز مستی دست و پا بوسم
- زین گونه چو در مشق جنون حلقه چو نونم
- دل خود را هنوز اندر تمنای تو میبینم
- همچو شمع از مجلست گریان و سوزان میرویم
- من آنم که جز عشق کاری ندارم
- به دشمن یارئی در قتل خود از یار میفهمم
- گر من به مردن دل نهم آسوده جانی را چه غم
- اگر میبینمت با غیر غیرت میکشد زارم
- گر شود ریش درون رخنه گر بیرونم
- به مجلس بحث از آن خصمانه اغیار میکردم
- به بزمش دوش رنگآمیزی بسیار میکردم
- تو به زور حسن ایمن مشو از سپاه آهم
- منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم
- بس که همیشه در غمت فکر محال میکنم
- به فنا بنده رهی میدانم
- زخم نگهت نهفته خوردم
- در بزم چون به کین تو غالب گمان شدم
- ز لطف و قهر او و در خندهای گریه آلودم
- من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم
- ز دستت جیب گل پیراهنانرا چاک میبینم
- ما به عهدت خانهی دل از طرب پرداختیم
- باز سرگشتهی مژگان سیهی گردیدم
- ای هزارت چشم در هر گوشه سرگردان چشم
- چو نتوانم به مردم قصه آن بیوفا گویم
- من نه مجنونم که خواهم روی در صحراکنم
- آن شوخ جانان آشنا سوزد دل بیگانه هم
- بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم
- کو اجل تا من نقاب تن ز جان خود کشم
- به سینه داغ نهانی که داشتم ز تو دارم
- دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم
- خوش آن که هم زبان به تو شیرین بیان شوم
- ز کج بینی به زلفت نسبت چین ختن کردم
- ای شمع بتان تا کی بر گرد درت گردم
- تو کشیده تیغ و مرا هوس که ز قید جان برهانیم
- چون متاع دو جهان را به خرد سنجیدم
- به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
- سرگرمی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون
- رویت که هست صورت چین شرمسار از آن
- ای ابرویت به وقت اشارت زبان حسن
- فتنه میخیزد از آن ترکانه دامن برزدن
- به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من
- ای به بالا فتنه سرگردان بالای تو من
- جانا مران رخش جفا بر خاکساران بیش ازین
- چون نمودی رخ به من یک لحظه بدخوئی مکن
- شغل دهقان چیست ز آب و گل نهال انگیختن
- ساخت شب مرا سیه دود دل فکار من
- رخت را آفتاب سایهگستر میتوان گفتن
- شد پرده درم سوز درون از تو چه پنهان
- حسن مینازد به رخسارت چه رخسارست این
- پردهی ما میدری کایین زیباییست این
- دو دل ربا که بلای دلند و آفت دین
- بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من
- گر شود از دیده نهان ماه من
- ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن
- با او شبی از دیر میخواهم خراب آیم برون
- در پردهی عشق آهنگ زدای فتنه قانون ساز کن
- ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من
- روز من زان زلف میدانم سیه خواهد شدن
- شاهانه رخش راندن آن خردسال بین
- تا به کی جان کسی دل بری از هیچ کسان
- گرچه در دیدهیتر جای تو نتوان کردن
- مرا صید افکنی زد زخم و بند افند در گردن
- چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین
- چون شدم صیدت به گیسوی خودت دربند کن
- ای پارسای کعبه رو عزم سر آن کو مکن
- بر رخ به قصد دل منه زلف دو تا را بیش ازین
- آینه بردار و حسن جان فزای خویش بین
- از سپاه حسن آخر یک سوار آمد برون
- بیا ای عشق تمکین مرا از گرد ره بشکن
- آمدم با نالههای زار هم دم هم چنان
- در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من
- ای صبا درد من خسته به درمان برسان
- از آن پیش رقیبان مهر ورزدیار من با من
- ای خدنگ مژهات عقده گشای دل من
- گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
- به دوستی خودم میکشی که رای منست این
- یارب که خواند آیت عجر و نیاز من
- چو میخواهد که نامم نشنود بیگانه رای من
- ای تو نکرده جز جفا آن چه نکردهای بکن
- شبم ز روز گرفتارتر به مشغلهی تو
- گفتم ز پند من شود تغییر در اطوار تو
- ای گردن بلند قدان در کمند تو
- صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو
- باز امشب ز اقتضای شوخ طبعیهای او
- دوش چون دیدم نهان در روی آتشناک او
- مدعی در مجلسم جا میدهد پهلوی تو
- ای مرا دلبر و دل آرا تو
- رساند جان به لبم روزگار فرقت تو
- مراست رشتهی جان کاکل معنبر او
- ای سرو گلندام که داری کمر از مو
- هر که دیدم چونی از غم به فغانست که تو
- زلف معنبر برفشان گو جان ما بر باد شو
- حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او
- یارب آن مه را که خواهم زد قضا در کوی او
- چون برفروزد آینه زان آفتاب رو
- تائبم از می به دور نرگس غماز او
- ز آب دو دیده گل کنم خاک در سرای او
- ای همچو آهوان دلم دم شکار تو
- امشب اندر بزم آن پرهیز فرما پادشاه
- باز برخاسته از دشت بلا گرد سپاه
- زهی کرشمهی تو را سرمهسای چشم سیاه
- نمیدانم ز خود افتادگان داری خبر یا نه
- دی باز جرعه نوش ز جام که بوده
- قلم نسخ بران بر ورق حسن همه
- من کیستم به دوزخ هجران فتاده
- یار از جعد سمنسا مشک بر گل ریخته
- جلوهی آن حور پیکر خونم از دل ریخته
- تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته
- آمد به تیغ کین ره ارباب دین زده
- شبهای هجران همنشین از مهر او یادم مده
- خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته
- ز چوگان بازی آمد زلف بر رخسار آشفته
- پند گوی تو چهها تا به تو فهمانیده
- بیش از دی گرم استغنا زدن گریدهی
- از قید عهد بندهی تو خود رسته بودهی
- صبح مرا به ظن غلط شام کردهی
- از نسیم آن خطم در حیرت از صنع اله
- ای نرد حسن باخته با افتاب و ماه
- دیدهام مست و سرانداز و غزل خوان برهی
- دارم سری پر از شور از طفل کج کلاهی
- من و ملکی و خریداری مژگان سیهی
- صورت به این لطافت سیرت به این نکوئی
- نکشد ناز مسیح آن که تو جانش باشی
- مرا حرص نگه هردم به رغبت میبرد جایی
- ز اشک سرخ برای نزول جانانی
- دل خود رای مرا برده گل خودروئی
- باز بر من نظر افکنده شکار اندازی
- توسن حسن کرده زین طفل غیور سرکشی
- بر دل فکنده پرتو نادیده آفتابی
- به جایی امن آرامیده مرغی داشت ماوایی
- بر در درج قفل زدم یک چندی
- اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردی
- نگشتی یار من تا طور یاریهای من بینی
- دلا زان گل بریدی خاطرت آسود پنداری
- شوق میگرداندم بر گرد شمع سرکشی
- چه باشد گر سنان غمزه را زین تیزتر سازی
- به زبان غمزه رانی چو روم به عشوه خوانی
- گذری بناز و گوئی ز چه باز دلگرانی
- اگر مقدار عشق پاک را دلدار دانستی
- بر روی یار اغیار را چشمی به آن آلودگی
- دل را اگر ز صبر به جان آورد کسی
- از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشین با کسی
- باز ای دل شورانگیز رو سوی کسی داری
- چنان مکن که مرا هم نفس به آه کنی
- ساربان بر ناقه میبندد به سرعت محملی
- رفتی و رفت بیرخت از دیده روشنی
- در سیر چمن دیدم سرو چمن آرایی
- ساقیا چون جام جمشیدی پر از می میکنی
- محتشم چون عمر صرف خدمت وی میکنی
- آن که هرگز نزد از شرم در معشوقی
- به جایی دلت گرم سوداست گوئی
- هنوزت به ما کینه برجاست گوئی
- مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی
- کارش یارم از ستم دایم مکدر داشتی
- رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی
- بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی
- چو مینماید، که هست با من، جفا و جورت، ز روی یاری
- زد به درونم آتش تنگ قبا سواری
- نیست پیوند گسل مرغ دل شیدایی
- ای گل خود رو چه بد کردم که خوارم ساختی
- ای رشگ بتان به کج کلاهی
- دم بسمل شدن در قبله باید روی قربانی
- این طلعت و رخسار که دارد که تو داری
- به جرم این که گفتم سوز خود با عالمافروزی
- این است که خوار و زارم از وی
- سرلشگر حسن است نگاهی که تو داری
- جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا
- سروی از یزد گذر کرد به کاشانهی ما
- ای زیر مشق سر خط حسن تو افتاب
- از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است
- این صید هنوز نیم رام است
- عمرها فکر وصال تو عبث بود عبث
- ای لبت زنده کرده نام مسیح
- زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ
- از بادهی لاله تو چو در ژاله میرود
- همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود
- اگر شراب خوری صد جگر کباب شود
- خوش آن شبی که ز رویش نقاب برخیزد
- زلفش مرا به کوشش خود میکشد به بند
- عاشقان نرد محبت چو به دلبر بازند
- ز بس که نور ز حسن تو در جهان بدود
- شطرنج صحبت من و آن مایهی سرور
- تا شده ای گل به تو اغیار یار
- بر مه روی تو خط مشگ بار
- هزارگونه متاع است ناز را به دکانش
- ای طاعت تو بر همهی کائنات فرض
- نه مینهم از دست عشق جام نشاط
- ز لالهزار مرا بیجمال دل نواز چه فیض
- تا میان من و آن مه شده کلفت واقع
- چو بر من زد آن ترک خون خوار تیغ
- دهد اگرچه برون در بیشمار صدف
- باز علم زد ز بیابان عشق
- بیچاره باشد همواره عاشق
- این آینهگون سقف که آبیست معلق
- ای جمالت قبلهی جان ابرویت محراب دل
- زدی به دست ارادت چو حلقه بر در دل
- گر پا نهی ز لطف به مهمانسرای دل
- بهر دعا از درت چون به درون آمدم
- ساز خروش کرده دل ناز پرورم
- ز خاک کوی تو گریان سفر گزیدم و رفتم
- بس که ما از روی رسوایی نقاب افکندهام
- لب پر سوال بر سر راهی نشستهام
- خانهی دوری دل از همه پرداختهام
- گر پردهی گردون ز سرشگم نکشدنم
- افکن گذر به کلبه ما تا بهم رسد
- اگر دوری ز من در آرزویت زار میمیرم
- هوسم رخ به رخ شاه خیال تو نشاند
- رسید نغمه ای از بادهنوشی تو به گوشم
- دی به دنبال یکی کبک خرام افتادم
- ز دیده در دلم ای سرو دل ربا بنشین
- با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
- زهی ز دست کرم گسترت کرم باران
- صبا تحیت بلبل به بوستان برسان
- تا بر سپهر از زر انجم بود نشان
- بس که به من زر فشاند دست زرافشان خان
- آن منتظر گدازی چشم سیاه او
- آن کوست قبلهی همه کس قبلهی جود رو
- چون به رخ عرق فشان میکشی آستین فرو
- کاکل که سر نهاده به طرف جبین تو
- زهی بالا بلندان سر به پیش از اعتدال تو
- به دست دیده عنان دل فکار مده
- از باده عیشم بود مستانه به کف جامی
- اقبال ظفر پیوند در کار جهانبانی
- بس که چون باران نیسان ای سحاب خوش مطر
- زهی ز سلطنتت روزگار منت دار
- شهریارا صاحبا رفتی خدا یار تو باد
- من که از ادعیه خوانان دگر ممتازم
- یک دلان خوش دلی از فتح سلطان یافتند
- افکنده ره به کلبهی درویش خاکسار
- رفتی جهان پناها اقبال رهبرت باد
- پیشت از سهوی که کردم ای خدیو کامکار
- تا به سر منزل چشمم کنی ای سرو گذار
- خلل به دولت خان جهانستان مرساد