محتشم کاشانی (غزلیات)/یک دلان خوش دلی از فتح سلطان یافتند
ظاهر
| یک دلان خوش دلی از فتح سلطان یافتند | دشمنان سر باختند و دوستان جان یافتند | |||||
| مژده را شد بال و پر پیدا که موران ضعیف | قوت عنقا ز تشریف سلیمان یافتند | |||||
| رنج بیماران مرفوع الطمع را باد برد | کز مسیحا نسخهی پر فیض درمان یافتند | |||||
| ز آفتاب فتنه گشتند ایمن از دوران که باز | خویش را در سایه دارای دوران یافتند | |||||
| دست سلطان را قوی کردند ارباب دعا | فتنه را با ملک چون دست و گریبان یافتند | |||||
| کرد بی زحمت در انگشت سلیمان دست غیب | در سواد ملک آن خاتم که دیوان یافتند | |||||
| مرغ اقبالی که دیر از ناز میآمد فرود | آخر از نصرت تو را بر بام ایوان یافتند | |||||
| بر زمین بارند آمین بس که اهل آسمان | محتشم را بهر این دولت دعا خوان یافتند | |||||