محتشم کاشانی (غزلیات)/بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم

از ویکی‌نبشته
محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم)
  بس که همیشه در غمت فکر محال می‌کنم هجر تو را ز بی‌خودی وصل خیال می‌کنم  
  شب که ملول می‌شوم بر دل ریش تا سحر صورت یار می‌کشم دفع ملال می‌کنم  
  او ز کمال دلبری زیب جمال می‌دهد من ز جمال آن پری کسب کمال می‌کنم  
  زلف مساز پرشکن خال به رخ منه که من چون دگران نه عاشقی با خط و خال می‌کنم  
  من که به مه نمی‌کنم نسبت نعل توسنت نسبت طاق ابرویت کی به هلال می‌کنم  
  شیخ حدیث طوبی و سدره کشید در میان من ز میانه فکر آن تازه نهال می‌کنم  
  مجلس یار محتشم هست شریف و من در آن جای خود از پی شرف صف نعال می‌کنم