محتشم کاشانی (غزلیات)/تا میان من و آن مه شده کلفت واقع
ظاهر
| تا میان من و آن مه شده کلفت واقع | به رقیبم شده بیواسطه کلفت واقع | |||||
| به مهی درگذری یک نظر افکندم دوش | شد میان من و یاران همه صحبت واقع | |||||
| متهم ساخت به عشق دگرم یار و نگفت | کاین تعشق شده باشد به چه صورت واقع | |||||
| کار موقوف نگاهیست میان من و او | گر بود صد جدل و خشم و کدورت واقع | |||||
| میرسد مست جنون تیغ به کف گرم غضب | شدی ای دل سر راهش به چه جرات واقع | |||||
| ای نگهبان نبود گر رخ آن مه منظور | میتوان از تو کشید ای همه منت واقع | |||||
| محتشم بردرش از خدمت خود هرزه ملاف | آید از بیهنری چون تو چه خدمت واقع | |||||